لغت نامه دهخدا
- کچلک بازی درآوردن ؛ بد پرداختن دین. بدمعاملگی کردن. ( از یادداشت مؤلف ).
- || داد و فریاد بیجا کردن. الم شنگه راه انداختن. ( فرهنگ فارسی معین ). جنقولک بازی درآوردن. ( امثال و حکم ). گربه رقصانیدن. اطوار درآوردن. اذیت و آزار کردن. بهانه جویی کردن و سر و صدا و افتضاح راه انداختن. ( لغات عامیانه جمالزاده ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
کچلک بازی نمایش شاد ایرانی در دورهٔ زندی بود. شخصیت های اصلی این نمایش، لوطیها و مسخرگان کچل بودند. مشهورترین نمونهٔ کچلک بازی، نمایش حسن کچل است. او فردی فقیر بود که مرتب به خواستگاری دختر حاجی پولداری
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
می رفت و هربار پس از درگیری های بسیار بازمی گشت. در کچلک بازی، کاسبکارهای پولدار و طماع هجو می شدند. از این نوع نمایش، متن مکتوبی در دست نیست.