کچله
لغت نامه دهخدا
کچله. [ ک َ چ َ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سورسور بخش کامیاران شهرستان سنندج. کوهستانی و سردسیر، سکنه 142 تن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
در شیراز به چیزای خیلی تلخ کچله گفته میشه
کُچَله: در گویش گرمساری به غوزه خشک پنبه گفته می شود.
کچله ، با ضمه ک وکسره چ وکسره ل ، تلخی گیاهی است ، ودر گویش شهر بابکی برای تنبیه زبانی همانند کلمه های ، خفه خون ، مرگ ، زهر مار ، آکله ، در گذشته بکار می رفته
Kochelle /در گویش شهرستان بهاباد برای بیان شدت تلخی یک خوردنی آن را با کچله یا زهر مار همانند می کنند. این شلغم اِقَّ ( اینقدر ) تلخه مث کچله. البته تفاوت مقایسه با کچله با زهر مار در این است که همانند
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
کردن با کچله صرفا برای نشان دادن شدت تلخی خوردنی است اما همانند کردن با زهر مار علاوه بر نشان دادن حدت تلخی، ابراز تنفر و بیزاری را نیز منتقل می کند.