لغت نامه دهخدا
کچ. [ ک ُ ] ( اِ ) مهره سفیدی خال را گویند که قماربازان بر طاس اندازند و بدان برد و باخت کنند. ( لغت محلی شوشتر خطی ).
کچ. [ ک ُ ] ( اِخ ) دهی است در ناحیه بارفروش مازندران. ( سفرنامه مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 119 و ترجمه آن ص 160 ).
کچ. [ ] ( اِ ) صورت زشت باشد که طفلان را بدان ترسانند. ( اوبهی ). چنین است در فرهنگ خطی اوبهی ، اما مصحف و محرف کُخ است. رجوع به کخ شود.
کچ. [ ک َ ] ( اِ ) اسم فارسی جص است. ( تحفه حکیم مؤمن ). اما صورتی و یا تحریفی است از گچ. رجوع به گچ شود.
کچ. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. جلگه ای و گرمسیر. سکنه 250 تن. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
کچ. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان باهو کلات بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. جلگه ای و گرمسیر. سکنه 250 تن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
فرهنگ فارسی
اسم فارسی جص است .اما صورتی و یا تحریفی است از گچ
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
( کُچ + ) پستانک قدیمی
( کُچ ) ( تم ) ؛ تاول
( کَچ ) ( صت ) ؛ کج؛ ناراست
( کُچ ) ظرف گود
دانشنامه عمومی
کچ (چابهار). کچ، روستایی در دهستان پیرسهراب بخش پیرسهراب شهرستان چابهار در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۷۵۷ نفر ( ۲۱۳ خانوار ) بوده است. [ ۱]
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۷۵۷ نفر ( ۲۱۳ خانوار ) بوده است. [ ۱]
wiki: کچ (چابهار)
کچ (قصرقند). کچ، روستایی در دهستان تلنگ بخش تلنگ شهرستان قصرقند در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۹۵ نفر ( ۲۶ خانوار ) بوده است. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۹۵ نفر ( ۲۶ خانوار ) بوده است. [ ۱]
wiki: کچ (قصرقند)
دانشنامه آزاد فارسی
کُچ (Koch)
گروه های قومیِ کشاورز، ساکن در شمال شرقی هندوستان و بنگلادش، شامل گارو۱ها، جایجونگ۲ ها و موران۳ ها. برخی از آنان پدرتبار و برخی مادرتبارند. برخی نیز خود را متعلق به کاست هندوی جنگجویان می دانند (کشتریه۴)، که بالاترین کاست در نظام کاستی هندویان است. کچ ها به زبان بنگالی سخن می گویند و هندو به شمار می آیند.
GaroJaijongMoranKshatriya
گروه های قومیِ کشاورز، ساکن در شمال شرقی هندوستان و بنگلادش، شامل گارو۱ها، جایجونگ۲ ها و موران۳ ها. برخی از آنان پدرتبار و برخی مادرتبارند. برخی نیز خود را متعلق به کاست هندوی جنگجویان می دانند (کشتریه۴)، که بالاترین کاست در نظام کاستی هندویان است. کچ ها به زبان بنگالی سخن می گویند و هندو به شمار می آیند.
GaroJaijongMoranKshatriya
wikijoo: کچ
مترادف ها
چنبری، کچ، خط خط، مخطط یا راه راه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
کُچ در زبان لکی و لری یعنی آدم فلج و معلول البته برای طعنه زدن نیز به کار می رود
البته واژه که چ در لکی به معنی بدی است مثلا:که چت بای:یعنی بدی برات بیاد
البته واژه که چ در لکی به معنی بدی است مثلا:که چت بای:یعنی بدی برات بیاد
در کوردی لهجه ملکشاهی کُچ به آدم دست و پا چلفتی می گویند اما کچه به سورانی میشه دختر
کچ در کوردی سورانی به معنی دختر میباشد
در تاژیکیستان به روسپی گر میگن کچ که در ایران نمیدانم در یک قووم بینام کرد انگار میشه دختر
در مازندران به مرغی که می تواند جوجه بیاورد یا جوجه آورده می گویند مرغ کُچ شده
کچ در زبان لری قاشقی است مخصوص دارو دادن به نوزادان
کُچ نوعی قاشق کوچک است که برای دارو دادن به نوزاد مورد استفاده می گیرد
در میمند شهربابک به سنگ های که با آن اجاق اتش می سازند و به توله سگ سانان kochمی گویند
در منطقه رشت تاجیکستان واژه "کُچ" به آدم رسپیگرا میگویند.
این واژه در جنوب کرمان به معنی باسن میباشد
[کوردی] به معنی دختر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)