کپک زده. [ ک َ پ َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) سفیدک زده. کره زده. متکرج. ( یادداشت مؤلف ).کپره زده. کلاش گرفته. اورزده. رجوع به کپره زده شود.
frowsty (صفت)کهنه، پوسیده، چرک، کپک زده، بوی ناگرفتهmusty (صفت)کهنه، پوسیده، ترشیده، کپک زده، بوی ناگرفتهmoldy (صفت)کپک زده، کهنه و فاسدmouldy (صفت)کپک زده، کهنه و فاسد