کپک زدن. [ ک َ پ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کره برآوردن نان. کره گرفتن. ( یادداشت مؤلف ). اکراج. تکریج. تکرج. ( منتهی الارب ذیل کرج ). کپره زدن. کلاش گرفتن. کپک گرفتن. اُور زدن. اور گرفتن. رجوع به کپره زدن شود.
mildew (فعل)کپک زدنmold (فعل)سرشتن، کپک زدن، کپرک زدن، با قالب بشکل دراوردنmould (فعل)کپک زدن، کپرک زدن، با قالب بشکل دراوردن