کپه داغ

لغت نامه دهخدا

کپه داغ. [ ک ُ پ َ ] ( اِخ ) نام رشته کوهی است که در شمال خراسان و مشرق دریای خزر کشیده شده است. این کوه دنباله چین خوردگیهای قفقاز است و از تپه هایی خاکی تشکیل شده که هیچ نوع گیاه در آنها نمی روید و دارای دره هایی عمیق و مخوف می باشد. ( از جغرافیای طبیعی کیهان ).

فرهنگ فارسی

نام رشته کوهی است در شمال خراسان

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی کپه داغ از ریشه ی دو واژه کپ و ه و داغ فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

کپه داغکپه داغکپه داغکپه داغکپه داغ
کپه داغ در اصل کُـپّه داغ می باشد . یعنی کوهی که بر اثر متورم شدن از دل زمین یا خاک بیرون آمده است. کُـپَّک به معنی باد کردن و بالا آمدن معنی می دهد . در ترکی به نفخ کردن کُـپَّک گفته می شود . در زبان
...
[مشاهده متن کامل]
ترکی به برنجی که به حالت کته پخته شده باشد کُـپَّه نیز گفته می شود . چون در قابلمه برنج بعد از پختن متورم شده است . کف آب که یک نوع بر آمدگی است کؤپوک نامیده می شود پل نیز که نوعی برآمدگی دارد کوپری یا گؤرپی نامیده شده . خمره به علت برآمدگی از ناحیه شکم کؤپ نامیده شده بستو هم چون از وسط بآمده است کؤپه به معنی خمره کوچک .

بپرس