کپ

/kap/

مترادف کپ: دهان، دهن، فم

لغت نامه دهخدا

کپ. [ ک ُ ] ( اِ ) دهن باشد و به عربی فم گویند. ( برهان ). دهان. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). فم. ( فرهنگ فارسی معین ) :
من دهان پیش توکنم پر باد
تا زنی بر کپم تو زابگرا.
رودکی.
گفتم آن زلف و کپت گیرم در دست بگفت
ارفع الدرهم خذ منه عناقیدرطب.
سنائی.
از لجاج خویشتن بنشسته ای
اندرین پستی لپ و کپ بسته ای.
مولوی.
|| بیرون و اندرون دهن را نیز گفته اند چه درهر جا که «برکپ » نویسند اراده بیرون دهن باشد و هرجا که «درکپ » نویسند مراد اندرون دهن و معرب آن قب باشد. ( برهان ) ( از آنندراج ) . لپ یعنی طرف درون دهان. ( از آنندراج ). قنب ( در تداول مردم قزوین ). و رجوع به گپ شود.

کپ. [ ک ُ ] ( اِ ) نامی که در رودسر و دیلمان لاهیجان به زیرفون دهند. ( یادداشت مؤلف ). یکی ازگونه های زیزفون که در جنگلهای سواحل بحر خزر فراوان می روید. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زیرفون شود.

کپ. [ ک ُ ] ( اِ ) به زبان شیرازی قرابه بزرگ شیشه ای را گویند و کوچک را کبچه گویند. ( آنندراج ). قسمی شیشه بسیار بزرگ برای شراب و سرکه وآب غوره و امثال آن. شیشه های بزرگ قرابه بخصوص پوشال گرفته. ( یادداشت مؤلف ). شیشه ته پهن و دهان باریک که در آن شراب و سرکه و سرکنگبین و نظایر آن ریزند. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). || در تداول مردم قزوین خمره. قسمی خمره. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان هلو پشته بخش نور شهرستان آمل ( مازنداران ) در ۳٠ کیلومتری شمال باختری بلده کوهستانی و سردسیر ۸۸٠ تن سکنه .
ظرف شیشهای بزرگ ودهان تنگ برای سرک ه و آبغوره یاشراب، غرابه
( اسم ) یکی از گونه های زیز فون که در جنگلها ی سواحل بحر خزر فراوان میروید .
به زبان شیرازی قرابه بزرگ شیشه را گویند

فرهنگ معین

(کَ ) (اِ. ) بیرون و اندرون دهان .

فرهنگ عمید

ظرف شیشه ای بزرگ و دهان تنگ برای سرکه، آب غوره، یا شراب، غرابه.
دهان: از لجاج خویشتن بنشسته ای / اندراین پستی لپ و کپ بسته ای (مولوی: لغت نامه: کپ ).

گویش مازنی

/kep/ از توابع هلوپشته واقع در منطقه ی نور

واژه نامه بختیاریکا

( کَپ * ) کنار؛ پهلو
( کِپ ) ( انگ ) ؛ کیپ؛ بسته
( کُپ ) انباشته؛ توده
( کُپ ) جمع
( کَپ ) چانه
( کَپ ) نفس؛ رمق
( کَپ ) واحد وزنی یَه کپ گندم پیمانه

دانشنامه عمومی

۱۰°۲۹′۱۵″ شمالی شرقیشمالی شرقی
کپ شهری در کشور کامبوج است که جزو تقسیمات اداری کپ محسوب می شود و جمعیت آن براساس سرشماری سال ۱۹۹۸ میلادی ۲۸٫۶۶۰ نفر بوده که در سال ۲۰۰۵ میلادی به ۳۷٫۷۸۶ نفر افزایش یافته است. [ ۱] [ ۲]
عکس کپعکس کپ
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

demijohn (اسم)
قرابه، کپ

پیشنهاد کاربران

معنی کپ . پوشیده. بسته. درپوش یادر. استتار کپه مرگ یعنی کفن یا کسی که خیلی خوابیده بیدار نمیشه و رویش پوشیده است کپه به معنای پوشش خانه سنگر پوشیده و بسته هم هست این لحجه فارسی قدیم شاید همان پهلوی باشدکه ریشه فارسی وترکی ایرانیست
کَپ در زبان لری بختیاری به معنی =دهان
جمله
مر وا تو نیم اِگوم کَپت بووند==مگر با نیستم می گویم دهانت را ببند ( زیاد حرف زدن، وراج. . . )
کَپ در زبان لری بختیاری به معنی =دهان
جمله
مر وا تو نیم اِگوم کَپت بووند==مگر با تو نیستم می گویم دهانت را ببند ( زیاد حرف زدن، وراج. . . )
دست چک و خود را روی زمین پهن کردن که به آن خپ هم میگویند
کُپ:
کپ ( با ضمه بالای ک ) ، در گویش افغانستانی:
( صفت ) کوژ، گوژ، خمیده، کوژپشت، پشت خمیده
مثال: پیرمرد کپ، کپ نهنگ ( نهنگ کوژپشت )
( اسم ) کپی - خمیدگی، فرورفتگی سطح فلزی در اثر یک ضربه
کُپّ : پرش ، پریدن . در گویش سکایی
کَپ ( kap ) دهان
گویش فارسی جیرفت
کُپّیدن = کُپ کردن
کُپّاندن = باعث کپ کردن کسی شدن.
کپ ( kop )
اصطلاحیست که برای ارزشیابی الگوی لباس به کار گرفته می شود . به طور مثال ( کپ کار خوبه ) یعنی الگوی تی شرت مناسب است و روی تن به خوبی جلوه میکند . البته کپ موارد استفاده دیگر زیاد دارد.
کُپ : همانند ، شبیه ، [ مخفف و مترادف کُپی ]
کُپ : نوعی مدل موی سر
کُپ کردن : تعجب کردن ، زمینگیر شدن و درماندگی و تعجب در برابر یک اتفاق پیش بینی نشده. ( در اصطلاح رایج بین جوانان امروز )
کپ: ( k o p ) : [اصطلاح نساجی] اصطلاحیست که برای ارزشیابی الگوی لباس به کار گرفته می شود . به طور مثال ( کپ کار خوبه ) یعنی الگوی تی شرت مناسب است و روی تن به خوبی جلوه میکند . البته کپ موارد استفاده دیگر زیاد دارد.
کپ در زبان کره ای به معنی کاپیتان است. مثلا کاپیتان یک تیم ( تیم خبری، تیم حقیقاتی و . . . )
در گویش محلی شیراز علاوه بر مطالبی که دوستان عنوان کردند، کُپ به معنی وارونه شدن یک ظرف یا یک شخص گفته می شود.
لیوان را کُپ بینداز یا کُپ کُن یعنی لیوان را وارونه کن.
قابلمه را کُپ کن یعنی وارونه کن.
...
[مشاهده متن کامل]

حسن کُپ افتاده یعنی دَمَر افتاده یا با سینه اش به طرف زمین خوابیده.
آنقدر ناراحت شدم که دنیا توی سَرَم کُپ شد. یعنی دنیا پیش من وارونه شد از بس ناراحت شدم.
کَپِش همه اش باز است یعنی دهانش همیشه باز است و زیاد صحبت می کند.

کُپ :
برش و دوخت لباس را گویند .
گب یکی از ایزدان ۹ گانه مصر باستان ( هلیوپولیتان ها ) میباشد. نام او به گونه سب و کب نیز آمده است .
به فتح اول و سکون دوم. دهان در گویش کازرونی. مثلا کپت تا ک ( دهانت را باز کن ) یا فلانی کپش وازن سی گوز هویی. ( ع. ش )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس