لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
وفق دادن، میزان کردن، کوک کردن، ساز زدن
پیچاندن، پیچیدن، کوک کردن، حلقه زدن، چرخاندن، از نفس افتادن، بادخورده کردن، در معرض باد گذاردن، از نفس انداختن، انحناء یافتن
خم کردن، کوک کردن، دسته دار شدن
کوک کردن، کلید کردن، کلید بستن، با اچار بستن
فارسی به عربی
( کوک کردن(ساعت و غیره ) ) ریح
پیشنهاد کاربران
Wind up کوک کردن کوکی ( عروسک )