کوک زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) دو پاره جامه را بهم پیوند کردن به طریق استعجال تا در دوختن کم و زیاده نشود. ( آنندراج ). بخیه زدن با دست در روی پارچه و جامه. ( از فرهنگ فارسی معین ). با بخیه های خرد دوزند. با بخیه های دورادور دوختن بار اول را. جامه را با بخیه های درشت دوختن. شَمج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : خس بود در لفظ تازی کوک و اندر شاعری کوک زن بر سوزنی گر خوش نراند لفظ خس .
سوزنی.
و رجوع به کوک شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) بخیه زدن با دست درروی پارچه و جامه دو پاره جامه را بهم پیوند کردن به طریق استعجال تا در دوختن کم و زیاده نشد. بخیه زدن با دست در روی پارچه و جامه