کوچیدن


معنی انگلیسی:
to decamp, march, migrate, to march, to migrate

لغت نامه دهخدا

کوچیدن. [دَ ] ( مص ) کوچ کردن. رحلت کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). رفتن ایل و طایفه ای از منزلی برای منزل گرفتن در جای دیگر. از جایی به جایی نقل کردن بنه و کسان. رحلت. ارتحال. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
وفا چو دید که انصاف از جهان کوچید
فغان ز سینه برآورد و گفت کو پدرم.
فوقی یزدی ( از آنندراج ).
و رجوع به کوچ و کوچ کردن شود.

فرهنگ فارسی

کوچ کردن، روانه شدن جماعتی ازمردم ازیک شهریاناحیه بشهروناحیه دیگربقصداقامت دائم در آنجا
( مصدر ) کوچ کردن رحلت کردن : وفا چو دید که انصاف از جهان کوچید فغان ز سینه بر آرد و گفت کو پدرم ? ( فوقی یزدی )

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) کوچ کردن .

فرهنگ عمید

روانه شدن جماعتی از مردم از یک شهر یا ناحیه به شهر و ناحیۀ دیگر به قصد اقامت دایم در آنجا، کوچ کردن.

مترادف ها

migrate (فعل)
کوچ کردن، کوچیدن

فارسی به عربی

هاجر

پیشنهاد کاربران

برخی واژه کوچیدن را از بن کوچ - یک واژه تورکی می شناسانند. شاید به گمان برسد که بن این کرد ( فعل ) یک واژه تورکی است که به دستگاه واژه سازی زبان پهلوی و فارسی راه یافته است. با این همه، باید به یاد داشت که پاره ای از ایرانیان آریایی تبار مانند بختیاری های ارجمند و دلاور ایران هنوز هم به جاهای گرمسیر و سردسیر می کوچند و برخی نیز مانند زنبورداران ناگزیر از کوچ برای گریز از سرما و گرما هستند و همچنین کوچ پرندگان در بهار و پاییز که برای هر بیننده ای زیبایی و کشش دلربایی دارد و در گذشته نیز پایه پیشگویی برخی بوده است. پس، کوچ می تواند یک واژه پهلوی نیز باشد:
...
[مشاهده متن کامل]

کوچیدن ( کوچ - ) : جابجا شدن برای زندگی در جایی برای زمانی و شاید برگشت پس از آن زمان به جای نخست
کوچدار: کوچیدنی
کوچین: کوچیدنی
کوچیک: کوچیدنی
کوچاک: کوچنده
کوچاگ: کوچنده
کوچان: کوچنده
کوچیشن: کوچش، کوچیدن
کوچیشنیگ: بسته به کوچیدن؛ کوچنده؛ کوچیدنی
کوچیشنیه: کوچیدن
کوچیشنیها: با کوچ کردن
کوچَک: ابزاری برای کوچ کردن. همین واژه پهلوی با چیم کوچک ( آن چه بزرگ نیست ) به کار برده می شود چه چیزهای کوچک به آسانی جابجا می شوند و برای کوچیدن کاربری بهتری دارند. پس کوچک واژه پهلوی است و نه تورکی!
کوچَگ: ابزاری برای کوچ کردن
کوچینَک: ابزاری برای کوچ کردن
کوچینَگ: ابزاری برای کوچ کردن
پَدیشکوچ: ابزاری برای کوچیدن
کوچیدَگ: کوچیده

عزیمت
رحلت