لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
خرد کردن، خرد ساختن، کوچک کردن
جریمه کردن، صاف کردن، کوچک کردن، جریمه گرفتن از، صاف شدن، رقیق شدن
تخفیف دادن، خرد کردن، خرد ساختن، کم کردن، رقیق کردن، نازک کردن، کم تقصیر قلمداد کردن، کاستن از، کوچک کردن، کم ارزش قلمداد کردن
تنزل دادن، کوچک کردن، اهمیت ندادن
کوچک کردن، به صورت مینیاتور در اوردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
خرد کردن کم ارزش جلوه دادن