کوچک شدن


معنی انگلیسی:
outgrow, shrink, draw, to dwindle to dwindle in size, [fig.] to lose ones dignity

لغت نامه دهخدا

کوچک شدن. [ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) خرد شدن. || کم وسعت و کم حجم شدن. || کم وسعت و کم حجم شدن. || اندک گشتن. || موردتوهین قرار گرفتن. خفیف شدن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - خرد شدن . ۲ - کم وسعت و کم حجم شدن . ۳ - اندک گشتن . ۴ - مورد توهین قرار گرفتن . خفیف شدن .

فرهنگ معین

( ~ . شُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - کوتاه و تنگ شدن . ۲ - حقیر شدن .

مترادف ها

shrink (فعل)
خرد شدن، جمع شدن، منقبض کردن، چروک شدن، منقبض شدن، خزیدن، فشردن، چروک کردن، شانه خالی کردن از، کوچک شدن، اب رفتن

فارسی به عربی

انکمش

پیشنهاد کاربران

بپرس