کوچانیدن

لغت نامه دهخدا

کوچانیدن. [ دَ ] ( مص ) کوچ کردن کنانیدن و کوچ کردن. ( ناظم الاطباء ). کوچ دادن. ( فرهنگ فارسی معین ). به کوچ واداشتن. انتقال دادن مردمی را از جایی به جایی. به کوچ واداشتن ایلی و طایفه ای را از جایی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : علما و فضلا و مهندسان و هنرمندان را کوچانیده قرین اعزاز و احترام به ماوراءالنهر رسانید. ( حبیب السیر جزو سوم از ج 3 ص 124 ). رجوع به کوچ دادن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) کوچ دادن : کوچانیدن ارامنه از ارمنستان بدستور شاه عباس بزرگ .

پیشنهاد کاربران

بپرس