دانم که کوچ کردی از این کوچه ٔخطر
ره بر چهارسوی امان چون گذاشتی.
خاقانی.
وز آنجا تا لب دریا به تعجیل دواسبه کرد کوچی میل در میل.
نظامی.
و رجوع به کوچیدن شود.- امثال :
آن کاروان کوچ کر د؛ انتظار نفع پیشین حالا بی جاست. اوضاع و احوال دگرگون شده ، نظیر: آن ممه را لولو برد یا آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. ( از امثال و حکم ).
|| کنایه از گریختن. ( برهان ) ( غیاث ). گریختن. ( ناظم الاطباء ). || به معنی غروب کردن هم هست. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). || کنایه ازفوت کردن. درگذشتن. ( فرهنگ فارسی معین ).