کوچ و بلوچ

لغت نامه دهخدا

کوچ و بلوچ. [ چ ُ ب َ / ب ُ ] ( اِخ ) نام گروهی اند بیابانی که قافله ها زنند بیشتر تیرانداز باشند. ( لغت فرس اسدی ). این لغت از توابع است ، و نام طایفه ای باشد از صحرانشینان که در کوههای اطراف کرمان توطن دارند و گویند اینها از عربان حجازند و حرفت ایشان جنگ و خونریزی و دزدی و راهزنی باشد. اگر احیاناً بیگانه ای نیابند یکدیگر را بکشند و مال یکدیگر را تاراج کنند و همچنین برادران و خویشان و قرابتان ودوستان با هم جنگ کنند و این فعل را بسیار خوب دانند. ( برهان ) ( آنندراج ). قُفص. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). قفص و بلوج معرب این دو کلمه است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). گمان می کنم اصل این دو کلمه کوفچ و بلوچ باشد که از قدیم مشهور به دزدی بوده اند. در حدود العالم در شرح ناحیت کرمان و شهر وی گوید: بلوچ ، مردمانی اند میان این شهرها [ شهرهای ناحیت کرمان ]میان کوه کوفج نشسته بر صحرا و دزدپیشه و شبان و ناپاک و خونخواره و این مردمان بسیار بودند و پناخسرو ایشان را بکشت به حیلتهای گوناگون. کوفچ مردمانی اند بر کوه کوفج و کوهیانند و ایشان هفت گروه اند و هر گروهی را مهتری است و این کوفجان نیز مردمانی اند دزدپیشه و شبان و برزیگر و از مشرق کوه کوفج تا مکران بیابان است. ( یادداشت ایضاً ). نام دو طایفه مجاور هم ، ساکن کرمان است. ( حاشیه برهان چ معین ) :
سپاهی ز گردان کوچ و بلوچ
سگالیده جنگ مانند غوچ.
فردوسی.
هم از پهلوی ، پارس ، کوچ و بلوچ
ز گیلان جنگی و دشت سروچ.
فردوسی.
آن تویی کور و تویی لوچ و تویی کوچ و بلوچ
آن تویی دول و تویی گول و تویی پای تو لنگ.
لبیبی.
اندر آن ناحیت به معدن کوچ
دزد گه داشتند کوچ و بلوچ.
عنصری.
دزدان کوچ و بلوچ بر ایشان زدند و مردم را بکشتند. ( تاریخ گزیده ). دزدان کوچ و بلوچ زیاده از هزار مردند. ( تاریخ گزیده ص 399 ). معزالدوله... با مردم کوچ و بلوچ جنگ کرد و دست چپ او در آن جنگ بینداختند. ( تاریخ گزیده ص 418 ). و رجوع به کوچ شود.

کوچ و بلوچ. [ چ ُ ب َ / ب ُ ] ( اِخ ) بعضی گویند موضعی است مابین صفاهان و کرمان. ( برهان ) ( آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

بپرس