کوچ نشین

/kuCneSin/

لغت نامه دهخدا

کوچ نشین. [ ن ِ ]( نف مرکب ) کوچ نشیننده. مهاجر. مستعمره نشین. || ( اِ مرکب ) محل کوچ. مرکز مهاجرت. مستعمره. ( فرهنگ فارسی معین ). کلنی .

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) مهاجر مستعمره نشین : کلاه کوچ نشینان انگلیسی بیش از همه پس معرکه بود . ۲ - ( اسم ) محل کوچ مرکز مهاجرت مستعمره : در آن روزگار اتباع انگلیسی که در کوچ نشینهای خارج از کشور زندگی میکردند از امتیازات و حقوق بسیاری محروم بودند ... .

فرهنگ معین

(نِ ) [ تر - فا. ] ۱ - (ص فا. ) مهاجر. ۲ - (اِمر. ) محل کوچ ، مرکز مهاجرت .

فرهنگ عمید

۱. آن که از وطن خود به شهر دیگر کوچ کرده و در آنجا مسکن گزیده.
۲. مٲوی و مسکن عده ای که از وطن خود کوچ کرده اند.

مترادف ها

immigrant (اسم)
اواره، کوچ نشین، تازه وارد

فارسی به عربی

مهاجر

پیشنهاد کاربران

سکاها
[ترکی] کوچ یا کوشانی کلمه ای ترکی یعنی رحیل به عربی
در دهخدا و عمید و معین هم به معنی کوچ در ترکی اشاره شده
کوچ نشین
منابع• http://Www.iwl.ir
Nomad
Person without fixed habitat
به افراد کوچ نشین که برای تامین معاش و دامپروری در طول سال جابجا میشوند، عشایر گفته می شود. واژهٔ عشایر، جمع عشیره به معنی قبیله است. این جامعه عبارت است از جامعه انسانی نسبتاً خوداتکا و خودبسنده که ساخت اجتماعی قبیله ای دارد و عموماً زندگی خود را از دامداری اداره می کنند. با تغییر فصول، عشایر معمولاً برای یافتن مراتع مناسب برای حیوانات خود محل زندگی خود را تغییر می دهند.
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس