کوود. [ ک َ وو ] ( ص ) بر وزن و معنی کبود است و آن رنگی باشد معروف و آسمان بدان رنگ است. ( برهان ) ( آنندراج ). کبود. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کبود شود. کؤود. [ ک َ ئو ] ( ع ص ) عقبة کؤد ؛ پژ دشوار. ( منتهی الارب ). پژ دشوارگذار. ( ناظم الاطباء ). کوه و کتلی که سخت و دشوار بر آن توان رفتن. ( از اقرب الموارد ).