کوه کندن

لغت نامه دهخدا

کوه کندن.[ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شکافتن و تراشیدن کوه ، گشادن وساختن راهی یا برآوردن صورت و نقشی را :
مرا زین کوه کندن حاصل این بود
نشد کارم میسر مشکل این بود.
نظامی.
به گرد عالم از فرهاد رنجور
حدیث کوه کندن گشت مشهور.
نظامی.

فرهنگ فارسی

شکافتن و تراشیدن کوه گشادن و ساختن راهی یا بر آوردن صورت و نقشی را

پیشنهاد کاربران

کوه کندن = آپولو هوا کردن = کار بینهایت سختی را انجام دادن
" اصلاً آدم کاری ای نیستی. پاشو بقیه کارا رو انجام بده. نیم ساعت کار کردی گرفتی نشستی. مگه کوه کندی؟ "
کنایه از کار بسیار دشواری را انجام دادن

بپرس