کون پارگی. [ رَ / رِ ] ( حامص مرکب ) کون دادن. ( از آنندراج ). مخنثی. ( ناظم الاطباء ). امردی. مخنثی. ( فرهنگ فارسی معین ) : زخمی که بر آن جفته سیم اندام است شق القمر معجز کون پارگی است.
علی قلی بیک ترکمان ( از آنندراج ).
|| فضیحت. رسوایی. ( از ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کون پاره شود.