کون و پیزی
/kunopizi/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
کون و پیزی: عرضه و لیاقت . لیاقت کاری را داشتن
( ( من از همه بی دس و پاترم. هر وخت یه سیر تریاک باهام بود گیر مفتش افتادم. اما حالا خودمونیم، تو اون کون و پیزی داری که شش فرسخ تو گل و شل راه بیفتی چمدون تریاک کول بکشی از جلو چشم امنیه رد کنی؟ ) ) ( صادق چوبک، چرا دریا توفانی شده بود. )
( ( من از همه بی دس و پاترم. هر وخت یه سیر تریاک باهام بود گیر مفتش افتادم. اما حالا خودمونیم، تو اون کون و پیزی داری که شش فرسخ تو گل و شل راه بیفتی چمدون تریاک کول بکشی از جلو چشم امنیه رد کنی؟ ) ) ( صادق چوبک، چرا دریا توفانی شده بود. )
این کلمه کنایه آمیز است و برای افراد راحتی طلب و تنبل بله کار می رود. مثال: فلانی کون و پیزی کار کردن ندارد.