کومح

لغت نامه دهخدا

کومح. [ ک َ م َ ] ( ع ص ) مرد بزرگ سرین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): رجل کومح . ( اقرب الموارد ). || پردهن از دندان چندان که سخنش درشت و پر گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کسی که دهان وی را دندانها پر کرده باشد، چندان که سخنش درشت و غلیظ گردد.( ناظم الاطباء ). مردی که دندانهایش در دهان بر هم نشسته و استوار شده باشد چندان که گویی دهانش به دندانها تنگ شده است : فم کومح ؛ دهانی که از کثرت دندانها و برآمدگی لثه ها تنگ شده باشد. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس