کولیگری
لغت نامه دهخدا
- کولیگری راه انداختن ؛ در تداول عامه ، داد و فریاد بیهود کردن. غرشمالی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- کولیگری کردن ؛ داد و فریاد کردن زن یا دختر. داد و فریاد کردن زن برای پیش بردن مقصودی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کولی بازی درآوردن.
|| فسق وفجور. ( آنندراج از سفرنامه شاه ایران ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
به کسی که بی جهت سر وصدا راه انداخته، زن یا مرد ، گفته می شود چرا کولیگری در میاری یا چرا کولی بازی در میاری