کولاک کردن


معنی انگلیسی:
rage, storm

لغت نامه دهخدا

کولاک کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) متلاطم شدن امواج دریا. ( فرهنگ فارسی معین ). منقلب و طوفانی شدن دریا یا هوا که با برف و سرما همراه باشد. و رجوع به کولاک زدن شود. || در تداول عامه ، معرکه کردن. کار بزرگی انجام دادن. ( فرهنگ فارسی معین ). عملی نمایان و شایان تحسین انجام دادن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - متلاطم شدن امواج دریا . ۲ - معرکه کردن کار بزرگی انجام دادن .

فرهنگ معین

(کَ دَ )(مص ل . )۱ - متلاطم شدن امواج دریا. ۲ - (عا. ) هنگامه به پا کردن .

واژه نامه بختیاریکا

هَنگامه کردِن

پیشنهاد کاربران

کولاک کردن
لهجه و گویش تهرانی
محشر کردن
کولاک یعنی متلاطم شدن امواج دریا
ولی کولاک کردن تو محاوره یعنی خیلییی قوی عمل کردن - ترکاندن
مثلا رفیقت میره رو استیج تست خوانندگی میده. بعد که تموم شد اومد پیشت بهش میگی داداش کولاک کردی انصافا دست خوش ( یعنی غوغا به پا کردی - همون you killing it تو انگلیسی - فوق العاده عمل کردی )

بپرس