کولاک زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کولاک کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). موج زدن. طوفان کردن و منقلب و متلاطم شدن امواج دریا : شود ز چشم پرآبم هزار کشتی غرق دمی که قلزم خوناب دل زند کولاک.
وحشی ( از فرهنگ رشیدی ).
و رجوع به کولاک کردن شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) کولاک کردن : شود چو چشم پر آبم هزار کشتی غرق دمی که قلزم خوناب دل زند کولاک .