کوفتگی

/kuftegi/

مترادف کوفتگی: خستگی، ضرب دیدگی، فرسودگی

معنی انگلیسی:
bruise, contusion, extreme fatigue, hurt

لغت نامه دهخدا

کوفتگی. [ ت َ / ت ِ ] ( حامص ) صدمه و آسیب و ضرب و پایمالی و لگدکوبی و پاسپری. ( ناظم الاطباء ). کوفته بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). صدمت. صفت و چگونگی کوفته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و بیشتر آن از سر پراکندگی خاطر و کوفتگی طبع در قلم آورده با آنکه درخدمت هجوم کفار و هزیمتی که... افتاد... ( المعجم ازفرهنگ فارسی معین ). صاخة؛ آماسیدگی استخوان از گزیدگی یا کوفتگی که اثر آن باقی باشد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

کوفته بودن : و بیشتر آن از سر پراکندگی خاطر و کوفتگی طبع در قلم آورده با آنک در خدمت هجوم کفار وهزیمتی که ... افتاد ... .

فرهنگ معین

(تِ ) (حامص . ) آسیب دیدگی ، خستگی شدید.

فرهنگ عمید

۱. خستگی، ماندگی.
۲. آسیب دیدگی.

واژه نامه بختیاریکا

تِنجِنیدن

مترادف ها

fatigue (اسم)
رنج، فتور، خستگی، کوفتگی، فروماندگی، فرسودگی، ستوه، ماندگی

contusion (اسم)
ضغطه، کوفتگی، کوفتگی انساج

پیشنهاد کاربران

بپرس