کوفته

/kufte/

مترادف کوفته: خسته، درمانده، فرسوده، وامانده، پایمال، آسیب دیده، ضرب دیده

معنی انگلیسی:
wrought, beaten, black-and-blue, loaf, run-down, bruised, pounded, exhausted, tired out, dumpling, meatball, rissole, one who is worn out by fatigue

لغت نامه دهخدا

کوفته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) کوبیده.خردکرده. ( فرهنگ فارسی معین ). کوبیده. خردشده. آس شده. مدقوق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
چون که یکی تاج و بساک ملوک
باز یکی کوفته آسیاست.
کسائی ( از یادداشت ایضاً ).
اگر ماده خامتر باشد ضماد از کرنب پخته و برگ بادیان پخته و کوفته سازند. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً ). || ساییده و سحق شده. ( از ناظم الاطباء ). ساییده. مسحوق. || به ضرب زده شده.( فرهنگ فارسی معین ) : کوب میان کوبنده ای وکوفته ای بود. ( مصنفات باباافضل از فرهنگ فارسی معین ). || نواخته ( طبل و مانند آن ). ( فرهنگ فارسی معین ) :
ای پنج نوبه کوفته در دارملک لا
لا در چهار بالش وحدت کشد ترا.
خاقانی.
|| به معنی آسیب رسیده و آزارکشیده باشد. ( برهان ). به معنی آسیب و صدمه رسیده. ( آنندراج ). صدمه زده شده و آسیب رسیده و آزارکشیده و پایمال شده و لگدکوب گشته. ( ناظم الاطباء ) :
کوفته را کوفتند و سوخته را سوخت
وین تن پیخسته را به قهربپیخست.
کسائی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
بسی کشته بود و بسی کوفته
سوار و سپهبد برآشوفته.
فردوسی.
هزار کوفته دهر گشت از او به مراد
هزار باخته چرخ گشت از او به مرام.
فرخی.
مرد را گشت گردن و سر و پشت
سربسر کوفته به کاج و به مشت.
عنصری ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
با کالیجار هرچند آزرده و زده و کوفته بود باری بیارامید. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 502 ). آمد تازان تا نزدیک خواجه احمد و حال بازگفت به ده پانزده زیادت و سر و روی کوفته و قبای پاره کرده بنمود. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 162 ). سالار و محتشم زده و کوفته این قوم اند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 593 ). و مردم آنجا مصلح باشند و به خویشتن مشغول و کوفته روزگار و ظلمهای متواتر. ( فارسنامه ابن البلخی ص 149 ).
بس عاجز و درمانده و بس کوفته چون من
کز چنگ بلا زود به فرّ تو رها شد.
مسعودسعد.
بس که شدم کوفته در آتش اندوه
گویی مردم نیم که آهن و رویم.
خاقانی.
|| پریشان و مضطرب و رنجیده و آزرده. ( ناظم الاطباء ) : ملک نوح از این واقعه به غایت کوفته و دلتنگ شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 172 ). || از محنت سفرمانده شده. ( غیاث ). آنکه از بسیاری کار یا رفتن راهها در پایان خستگی باشد. ( آنندراج ). درمانده و فرومانده از طول مسافت مقطوعه یا کار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). وامانده و افگار. ( ناظم الاطباء ). خسته. فرسوده. ( فرهنگ فارسی معین ) : سعید... برفت وروی به آذربایجان نهاد. چون به شهر اردن رسید گروهی از یاران جراح پیش او آمدند کوفته و خسته و آنچه به جراح و مسلمانان رسید او را آگاه کردند. ( ترجمه تاریخ بلعمی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

یک قسم خوراک که بابرنج ونخودوسبزی وگوشت کوبیده درست میکنند
( اسم ) ۱ - کوبیده خرد کرده . ۲ - بضرب زده شده : کوب میان کوبنده ای و کوفته ای بود . ۳ - آسیب رسانیده . ۴ - ساییده مسحوق . ۵ - نواخته ( طبل و مانند آن ) . ۶ - خسته فرسوده : لشکریان از سفر مازندران خسته و کوفته بودند . ۷ - ( اسم ) قسمی طعام که از گوشت قیمه کرده و برنج و لپه و نخود سازند و آنها را گلوله کرده با روغن پزند و آن چند نوع است : کوفته بر سفر. من گو مباش کوفته را نان جوین کوفته است . ( گلستان )

فرهنگ معین

(تَ یا تِ ) (ص مف . ) ۱ - کوبیده ، ساییده ، خسته و فرسوده . ۲ - (اِ. ) یک قسم طعام که با برنج و لپه و گوشت کوبیده درست می کنند.

فرهنگ عمید

۱. کوبیده.
۲. خسته.
۳. آسیب رسیده.
۴. (اسم ) نوعی خوراک که با برنج، نخود، سبزی، و گوشت کوبیده تهیه می شود: «کوفته» بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی «کوفته» ست (سعدی: ۱۰۳ ).

دانشنامه آزاد فارسی

از قدیمی ترین و مشهورترین غذاهای ایرانی (← آشپزی_ایرانی،_مکتب)، فراهم آمده از گوشت کوبیدۀ لهیده یا چرخ شده و موادی چون برنج یا گندم، پیاز، لپه، سبزی ساطوری شدۀ مخصوص آن (جعفری، گشنیز، مرزه، و ترخون)، روغن، و افزودنی هایی چون نمک و فلفل. مواد کوفته را با هم مخلوط می کنند و پس از آن که مایۀ فراهم آمده را مشتامشت به دست یا در کاسه ای به شکلی کروی قالب زدند، در دیگ آب پیازداغک می پزند. پختن کوفته در مناطقی چون هند، قفقاز، آسیای صغیر، شمال افریقا، و جنوب اروپا، به رنگ محلی هر دیار، رونق دارد و در همه جا نامِ محلی آن، کُفته و کِفته و کِفتی، طنینِ ایرانی اش را حفظ کرده است. برخی از معروف ترین انواعِ کوفتۀ ایرانی عبارت اند از کوفتۀ تبریزی، کوفتۀ برنجی، و کوفتۀ نخودچی.

مترادف ها

livid (صفت)
خاکستری رنگ، سربی رنگ، کبود شده، کوفته

spent (صفت)
خسته، نیروی خود را از دست داده، کم زور، کوفته، رها شده، خرج شده، بی رمق، از پا درامده

فارسی به عربی

غاضب

پیشنهاد کاربران

معنی کلمه کوفته در [کوفته در سفره ی ما گو مباش "کوفته" را نان تهی کوفته است] به نظرتون چیه؟
JANUARY لغت
معنی ماه دی
کوفته با کوبیده فرق دارد
کوفتن همان له کرد است
کوبیدن ضربه زدن
کباب و کوفته:
واژگانی فارسی هستند.
کباب و کوفته هر دو از ریشه ی 《کوب》و 《کوبیدن》هستند. و کاملا فارسی هستند.
تن خسته / خسته تن
Dumpling

بپرس