تا همچو مور بی خور و بی پوشش
کوشش کنی و مال به دست آری...
ناصرخسرو.
گر همی گویی که خانه ست این گل مسنون تراچون همه کوشش ز بهراین گل مسنون کنی.
ناصرخسرو.
اگر بنده کوشش کند بنده وارعزیزش بدارد خداوندگار.
سعدی.
- کوشش بی فایده کردن ؛ سعی بیهوده کردن. جهد بی حاصل کردن : بس در طلبت کوشش بی فایده کردم
چون طفل دوان از پی گنجشک پریده.
سعدی.
|| تلاش کردن. ( ناظم الاطباء ). تقلا کردن : چه کوشش کند پیر خر زیر بار
تو می رو که بر بادپایی سوار.
سعدی.