کورنش

لغت نامه دهخدا

کورنش. [کُرْ ن ِ ] ( ترکی ، اِ ) کرنش. خم شده سلام کردن. ( غیاث ). نوعی از آداب که سلاطین را کنند و با کردن مستعمل است. ( آنندراج ). سجده و تعظیم و تکریم و عبادت و ستایش و خم شده ستایش کردن و به خاک افتادن. ( ناظم الاطباء ). تعظیم. تکریم. سجده. به خاک افتادن. ( فرهنگ فارسی معین ) : اگر در قول خود صادق بوده بلاتأمل به موکب عالی پیوسته سعادت کورنش دریابد. ( عالم آراص 363 از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کرنش شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) تعظیم تکریم سجده بخاک افتادن : اگر در قول خود صادق بوده بلا تامل بموکب عالی پیوسته سعادت کورنش در یابد .

پیشنهاد کاربران

بپرس