کورمال
/kurmAl/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
کورمال/ kur - mal ( گفتگو )
کورمال کورمال ( گفتگو ) : حرکتی بدون استفاده از حس بینایی به اطراف در تاریکی .
فرهنگ بزرگ سخن
دکتر حسن انوری
نشر: سخن
مانند: بابا گلاب که هم چنان کورمال کورمال از میان جمعیَّت راه می گشود. . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
کورمال کورمال ( گفتگو ) : حرکتی بدون استفاده از حس بینایی به اطراف در تاریکی .
فرهنگ بزرگ سخن
دکتر حسن انوری
نشر: سخن
مانند: بابا گلاب که هم چنان کورمال کورمال از میان جمعیَّت راه می گشود. . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
کورمال. دستمال. پایمال. آمال. مالمیر. شیرمال. . . . و هر کلمه ایی مال داشته باشد. تورکی است.
خسیس و سنگ دل