کوربخت. [ ب َ ] ( ص مرکب ) مدبر و بدبخت. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). بدبخت و بی طالع. ( ناظم الاطباء ). تیره بخت : کنند این و آن خوش دگرباره دل وی اندر میان کوربخت و خجل.( بوستان ).|| نمام وسخن چین. || جاسوس. ( ناظم الاطباء ).