لغت نامه دهخدا
کورباطن. [ طِ ] ( ص مرکب ) کندفهم و کج طبع. ( آنندراج ). کندفهم. کم هوش. کوردل. ( فرهنگ فارسی معین ). آنکه هر چیزی را سیاه و تاریک بیند. ( ناظم الاطباء ) :
مدار چشم از این کورباطنان انصاف
که گشته است به عنقا هم آشیان انصاف.صائب ( ازآنندراج ).
در خواب سیدی نورانی را دیدم و گفتم : نام شما چیست ؟ گفت : ای کور باطن ! مرا نمی شناسی من امام زمانم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا، بدون ذکر مأخذ ). و رجوع به کوردل شود.
فرهنگ فارسی
کند فهم کم هوش کور دل : مدار چشم ازین کور باطنان انصاف که گشته است بعنقا هم آشیان انصاف . ( صائب )
فرهنگ عمید
۱. تیره دل، آن که هر چیزی را تیره می بیند، کوردل.
۲. کندفهم.