کور و کبود
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
کور و کبود ؛ ناقص و رسوا. زشت و نادلپذیر. ( فرهنگ نوادر لغات و تعبیرات دیوان کبیر چ فروزانفر ج 7 ) .
- || مجازاً نادم و زیان دیده. خائب و خاسر. نومید و حرمان زده. کور و پشیمان : مخالفان چند دفعه قصد کردند و آوازها افتاد و دشمنان کور و کبود بازگشتند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 345 ) .
... [مشاهده متن کامل]
چشم سیاه تو دید دل ز سرم برپرید
فتنه خاقانی است این دل کور و کبود.
خاقانی.
گرچه چو چرخ کور و کبود آمدیم لیک
با صدهزار دیده فلک وار می رویم.
؟ ( از مرصادالعباد ) .
زآنکه جان چون واصل جانان نبود
تا ابد با خویش کور است و کبود.
مولوی.
- || مجازاً نادم و زیان دیده. خائب و خاسر. نومید و حرمان زده. کور و پشیمان : مخالفان چند دفعه قصد کردند و آوازها افتاد و دشمنان کور و کبود بازگشتند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 345 ) .
... [مشاهده متن کامل]
چشم سیاه تو دید دل ز سرم برپرید
فتنه خاقانی است این دل کور و کبود.
خاقانی.
گرچه چو چرخ کور و کبود آمدیم لیک
با صدهزار دیده فلک وار می رویم.
؟ ( از مرصادالعباد ) .
زآنکه جان چون واصل جانان نبود
تا ابد با خویش کور است و کبود.
مولوی.