کودکانه
/kudakAne/
مترادف کودکانه: بچگانه، طفلانه، کودک وار، کودک وش
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
چرند، مزخرف، نادان، ابله، احمق، بی مخ، کودکانه، بچگانه، احمقانه، سبک مغز، کم هوش
خردسال، کودکانه، بچگانه، احمقانه، در خور جوانی، ویژه نو جوانان
کودکانه، بچه گانه، بچگانه، احمقانه
کودکانه، بچگانه، احمقانه
کودکانه
پیشنهاد کاربران
کودک وش . [ دَ وَ ] ( ص مرکب ) کودک مانند. بچگانه . ( فرهنگ فارسی معین ) : مرد خدا کی کند میل به لذات خلددر دل کودک وشان لذت حلوا طلب !وحشی بافقی ( از آنندراج ) .
کودک مشرب. [ دَ م َ رَ ] ( ص مرکب ) کودک سرشت. کودک مزاج. ( فرهنگ فارسی معین ) :
آن دنی طبعان که مغروران جاه و منصب اند
از خرد بیگانگان چند کودک مشرب اند.
آن دنی طبعان که مغروران جاه و منصب اند
از خرد بیگانگان چند کودک مشرب اند.