کودک مشرب. [ دَ م َ رَ ] ( ص مرکب ) کودک سرشت. کودک مزاج. ( فرهنگ فارسی معین ) : آن دنی طبعان که مغروران جاه و منصب اند از خرد بیگانگان چند کودک مشرب اند.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
و رجوع به کودک سرشت و کودک مشربی شود.
فرهنگ فارسی
کودک سرشت کودک مزاج .
پیشنهاد کاربران
کودک وش . [ دَ وَ ] ( ص مرکب ) کودک مانند. بچگانه . ( فرهنگ فارسی معین ) : مرد خدا کی کند میل به لذات خلددر دل کودک وشان لذت حلوا طلب !وحشی بافقی ( از آنندراج ) .