باز شکارجوی ، هزیمت شد از شکار
از کبر ننگرد به سوی کبک و کودره.
کسایی ( از صحاح الفرس ).
پیل از تو چنان ترسد چون کودره از بازشیر از تو چنان لرزد چون کبک ز شاهین.
فرخی ( از آنندراج ).
تا باز بازِ جود تو پرواز درگرفت زفتی به غوطه رفت بکردار کودره.
سوزنی.
خواهد که نسر طایر واقع شود ز چرخ تا در حیاض بزمش باشدچو کودره.
شمس فخری.