کوخ

/kux/

لغت نامه دهخدا

کوخ. [ کو / ک ُ ] ( اِ ) خانه ای باشد که آن را از چوب و نی و علف سازند. ( برهان ). خانه خرپشته که از چوب و علف و نی سازند، بخلاف کاخ که خانه عالی را گویند و کوخ در قاموس نیز آمده که خانه ای که روزن نداشته باشد. ج ، اکواخ. ( از آنندراج ). خانه نیین. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کردی ، کوخیک ( کلبه ، مصغر کوخ ) و در عربی کوخ ، کازه ای از نی و کلک و مانند آن بی روزن. ( حاشیه برهان چ معین ) :
دنیا که دو روزه کاخ و کوخی است
در راه محمدی کلوخی است.
خاقانی ( از حاشیه ٔبرهان چ معین ).
|| خانه بی روزن را نیز گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || گیاهی که از آن حصیر بافند و در خراسان خربزه آونگ کنند. ( برهان ). یک نوع گیاهی که از آن حصیر سازند. ( ناظم الاطباء ). مصحف لوخ است. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به لوخ و روخ شود. || چرک کنج و گوشه های چشم را هم می گویند. ( برهان ). چرک کنج چشم. ( ناظم الاطباء ). || به معنی کرم هم آمده است ،چنانکه گویند: در فلان چیز کوخ افتاده است ؛ یعنی کرم افتاده است. ( برهان ). کرم. ( ناظم الاطباء ): مشهدی کُوخ ؛ کرم. ( فرهنگ فارسی معین ).

کوخ.( معرب ، اِ ) کازه ای از نی و کلک و مانند آن بی روزن ، کاخ مثله. ج ، اکواخ ، کوخان ، کیخان ، کِوَخة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کوخ و کاخ ؛ خانه ای که از نی برآورده باشند بی روزن و هر دو کلمه دخیل است. ( از اقرب الموارد ): مُحَرَّد؛ الکوخ فارسیة. الکوخ و الکاخ ؛ بیت مسنم من قصب بلاکوة. ( تاج العروس ). بیت محرد؛ مسنم و هو الذی یقال له بالفارسیة کوخ. ( لسان العرب ). || هر خانه بدون روزن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

ربرت کخ پزشک و میکرب شناس آلمانی ( و. کلستال ۱۸۴۳ - ف. ۱۹۱٠ م . ) وی همان کسی است که میکرب سل را بنام توبرکولوز کشف کرد .
( اسم ) کرم : در ... کوخ افتاده است .
کازه ازنی و کلک ومانند آن بیروزن کاخ مثله کوخ و کاخ خانه که از نی بر آورده باشند بی روزن و هر دو کلمه دخیل است .

فرهنگ معین

(اِ. ) خانه ای که از علف و نی و چوب ساخته شود.

فرهنگ عمید

۱. خانۀ بی پنجره.
۲. خانه ای که کشاورزان و فالیزبانان میان کشتزار برای خود درست می کنند.

پیشنهاد کاربران

کوخ یعنی کپر نشین. کولانشین . چرداخ
مترادف: خرابه، بیراهه، ویرانه
متضاد: آباده، کاخ
کلبه
در گویش نیشابور کوخ به معنی حشره میباشد

بپرس