کوثری

لغت نامه دهخدا

کوثری. [ ک َ ث َ ] ( اِخ ) از شعرای بخارا بوده و در هرات درگذشت. این مطلع از او است :
در خیال پسته خندان آن بادام چشم
چشمه خونی است چشم ما که دارد نام چشم.
( ترجمه مجالس النفایس ص 45 ).

کوثری. [ ک َ ث َ ] ( اِخ ) شاعری خوش طبع و وسیعمشرب است. این رباعی از او است :
با خلق زمانه کوثری راز مگو
این راز بر مردم غماز مگو
دانی دهن کوه چرا پرسنگ است
یعنی که هر آنچه بشنوی بازمگو.
( از تذکره نصرآبادی ص 320 ).

کوثری. [ ک َ ث َ ] ( اِخ ) از شعرای اردبیل است. صوفی وش و درویش نهاد بود و مذهب نقطوی داشت و پیروان محمود وی را خلیفه می خواندند. این بیت از اوست :
تو چنان جفاپسندی که اگر خدنگ نازت
سوی دل گشاد یابد به کرشمه بازداری.
( از ترجمه تذکره مجمعالخواص خیام پور ).

پیشنهاد کاربران

بپرس