کوتاه پای. ( اِ مرکب ) مثل کوتاه پاچه و بعضی به معنی خرگوش گفته اند. ( آنندراج ) : بود به سرپنچه آهوربای دست درازیش به کوتاه پای.
امیرخسرو ( در تعریف یوز، از آنندراج ).
از خدنگ وی ارچه در هرجای آهوان می شدند کوته پای.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
و رجوع به کوتاه پا و کوتاه پاچه شود.
فرهنگ فارسی
مثل کوتاه پاچه و بعضی بمعنی خرگوش گفته اند، ( کوتاه پا ی ) ۱ - آنکه دارای پایی کوتاه است . ۲ - کوتاه قد . ۳ - ( اسم ) نوعی گوزن دارای خالها ی درشت که شاخ وی شاخ شاخ است . ۴ - خرگوش ( با آنکه دست وی کوتاه است نه پای او ) .