کوتاه

/kutAh/

مترادف کوتاه: خلاصه، قاصر، قصیر، قصیره، مجمل، محدود، مختصر، ملخص، موجز، کوتاه قد، کوتوله

متضاد کوتاه: دراز

معنی انگلیسی:
short, brief, low, dwarf, [tree] low, short-haul, shorty, stumpy, passing, near, sawed-off, synoptic, terse, transient, little

لغت نامه دهخدا

کوتاه. ( ص ) مقابل دراز. ( آنندراج ). قصیر و کم طول. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). کوته. ( فرهنگ فارسی معین ). با آمدن ، بودن ، شدن ، کردن صرف شود. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).اوستا، کوتکه . پهلوی ، کوتک ( کودک ). ارمنی ، کوتک ( کوچک ). ( از حاشیه برهان چ معین ) :
به گیتی بهی بهتر از گاه نیست
بدی بدتر از عمر کوتاه نیست.
فردوسی.
یکی مادیان تیز بگذشت خنگ
برش چون بر شیر و کوتاه لنگ.
فردوسی.
کسی را که کوتاه باشد خرد
ز دین نیاکان خود بگذرد.
فردوسی.
بدو گفت ما را جز این راه نیست
به گیتی به از راه کوتاه نیست.
فردوسی.
زینهار تا بدی نکنید و از بدان دور باشید که بدکننده را زندگانی کوتاه باشد. ( تاریخ بیهقی ). چون شیر پیش آمدی خشتی کوتاه دسته قوی به دست گرفتی ونیزه سطبر کوتاه. ( تاریخ بیهقی ). و رجوع به کوته شود.
- کوتاه بودن دست کسی از چیزی ؛ دسترسی نداشتن بدان. ( فرهنگ فارسی معین ) :
که چون رفتی امروز و چون آمدی
که کوتاه باد از تو دست بدی.
فردوسی.
چو زو درگذشت و پسر شاه بود
بدان را ز بد دست کوتاه بود.
فردوسی.
ز مرزی کجا مرز خرگاه بود
از او زال را دست کوتاه بود.
فردوسی.
وقت منظر شد و وقت نظر خرگاه است
دست تابستان از روی زمین کوتاه است.
منوچهری.
هم اکنون به خانه بازفرست که دست تو از وی کوتاه است. ( تاریخ بیهقی ).
تا نباشد ز بدی همچو تو دستش کوتاه
نتواند که کند با تو کسی پای دراز.
سنائی ( از فرهنگ فارسی معین ).
پای ما لنگ است و منزل بس دراز
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.
حافظ.
و رجوع به کوتاه دست شود.
- کوتاه بودن زبان ؛ به علت نداشتن حق ، دعوی و سخن گفتن نتوانستن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کوتاه زبان و کوته زبان شود.
|| کم ارتفاع. مقابل بلند ومرتفع. ( فرهنگ فارسی معین ). || پست. ( ناظم الاطباء ). مقابل بلند :
صدهزارت حجاب در راه است
همتت قاصر است و کوتاه است.
سنائی ( حدیقة الحقیقه ).
|| نارسا و کوچک ، چنانکه جامه بر اندام :
کوتاه بود بر قدت ای جان قبای ناز
کامروز پاره ای دگرش درفزوده ای.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کم طول قصیر مقابل دراز . ۲ - کم ارتفاع مقابل بلند مرتفع . ۳ - کم عمق مقابل عمیق ژرف . ۴ - کوتاه قد قصیر : ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادرانش بلند و خوبروی . یا کوتاه بودن دست کسی زا چیزی . دسترسی نداشتن بدان : تا نباشد ز بدی همچو تو دستش کوتاه نتواند که کند با توکسی پای دراز . ( سنائی )

فرهنگ معین

[ په . ] (ص . ) قصیر، کم طول ، کوچک .

فرهنگ عمید

۱. کوچک.
۲. کم استمرار.
۳. کم ارتفاع.
۴. [مقابلِ بلند] کسی یا چیزی که بلندیش از نوع خود او کمتر باشد.
۵. مختصر.
۶. اندک، کم.
* کوتاه آمدن: (مصدر لازم ) [مجاز]
۱. کوتاه شدن.
۲. به کوتاهی پرداختن.
۳. خودداری از دنبال کردن نزاع و مرافعه.
* کوتاه کردن: (مصدر متعدی ) از درازی و بلندی چیزی کم کردن، مختصر کردن.

واژه نامه بختیاریکا

پل گا مَرَس؛ زیر داسی؛ کُت؛ کُتُل؛ کوتال؛ کُل

جدول کلمات

نارس

مترادف ها

bas-relief (اسم)
حجاری و نقوش برجسته، کوتاه، نقش کم برجسته

succinct (صفت)
مختصر، مجمل، چکیده، کوتاه، فشرده، موجز

dumpy (صفت)
کوتاه، پس زانو

stocky (صفت)
کوتاه، خشن، کلفت، قوی، چارشانه

transient (صفت)
تند، نا پایدار، کوتاه، زود گذر، فانی، گذرا، فراگذر

laconic (صفت)
مختصر، کوتاه، موجز، کم حرف، مختصر گو

stunted (صفت)
کوتاه

pygmy (صفت)
کوتاه

synoptic (صفت)
مختصر، کوتاه، هم نظیر

synoptical (صفت)
مختصر، کوتاه، هم نظیر

concise (صفت)
مختصر، کوتاه، موجز، لب گو، فشرده ومختصر

short (صفت)
مختصر، کوچک، کوتاه، موجز، غیر کافی، کمتر، قاصر، کسردار، بی مقدمه

little (صفت)
پست، مختصر، ریز، کوچک، کوتاه، خرد، بچگانه، اندک، قد کوتاه، کم، جزئی، معدود، ناچیز، حقیر، درخور بچگی

miniature (صفت)
کوچک، کوتاه

فارسی به عربی

قلیلا , لفترة قصیرة , لکمة , مستوی واطی , مصغر , موجز

پیشنهاد کاربران

مرحله به مرحله و مستند بررسی کنیم که ببینیم ریشهٔ واژه کوتاه/kūtāh چیست و ادعای �ترکی بودن� آن تا چه حد درست یا نادرست است.
- - -
۱. شواهد در زبان های ایرانی باستان
در اوستایی واژه ای شبیه kutaka به معنای کوچک دیده می شود ( نک: Bartholomae, Altiranisches W�rterbuch, 1904، ص 481 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

در پهلوی واژهٔ k�tak به معنای کودک ( کوچک ) آمده است ( MacKenzie, A Concise Pahlavi Dictionary, 1971، ص 51 ) .
این دو شاهد نشان می دهد که ریشهٔ kut - در زبان های ایرانیِ پیش از اسلام وجود داشته و معنای �کوچک بودن� یا �خُردی� داشته است.
بنابراین، اصلِ واژه در ایرانی باستان ریشه دارد، نه ترکی.
- - -
۲. تحول به فارسی میانه و فارسی نو
پهلوی: k�tak = کودک ( کوچک ) .
فارسی دری: کوتاه = مخالف �بلند�.
تحول معنایی ساده است: �کوچک� → �کوتاه از نظر قد / ارتفاع�.
- - -
۳. بررسی در زبان های ترکی
در جغتایی ( زبان ترکی شرقی سده های میانه ) واژه ای به شکل k�te/k�teh/k�teh آمده است، به معنای �کوتاه�.
در ترکی آذری امروز هم می گویند qısa ( برای طول ) و al�aq ( برای ارتفاع کم ) . واژهٔ �کوتاه� هیچ وقت واژهٔ اصلی ترکی نبوده.
این نشان می دهد که �kote/k�te/kutah� در ترکی جغتایی از فارسی به این زبان راه یافته است ( وام واژه ) . مثل صدها وام واژهٔ دیگر فارسی در جغتایی و عثمانی ( نمونه: دفتر، دفترچه، کتاب، قلم. . . ) .
- - -
۴. استدلال زبان شناسی تطبیقی
اگر �کوتاه� ترکی اصیل بود، باید در همهٔ شاخه های ترکی ( ترکی اویغوری، قرقیزی، قازاقی، ترکیه ای. . . ) وجود می داشت.
اما چنین نیست؛ تنها در جغتایی ( زبان ادبی آسیای مرکزی با وام گیری شدید از فارسی ) دیده می شود.
این دقیقاً علامت وام واژه بودن از فارسی است.
- - -
۵. جمع بندی
✅ کوتاه ریشه در زبان های ایرانی دارد:
اوستایی kutaka = کوچک
پهلوی k�tak = کودک ( کوچک )
فارسی دری کوتاه = در برابر بلند
❌ �کوتاه� ترکی اصیل نیست؛ حضورش در جغتایی و برخی متون ترکی وام گیری از فارسی است.
- - -
📚 منابع معتبر:
Bartholomae, Christian. Altiranisches W�rterbuch. Strassburg, 1904.
MacKenzie, D. N. A Concise Pahlavi Dictionary. Oxford, 1971.
Dehkhoda Dictionary, ذیل �کوتاه�.
Clauson, Gerard. An Etymological Dictionary of Pre - Thirteenth - Century Turkish. Oxford, 1972. ( جایی که توضیح می دهد واژه های شبیه �کوتاه� در ترکی احتمالاً وام از فارسی هستند ) .
- - -

کوتاه کلمه ای تورکی است که در اصل گوده بوده وبه معنی کوچک از نظر ارتفاع می باشد لغتنامه شاهمرسی ص894 در تورکی جغتایی به صورت کوته می باشد
نارسا، مختصر
حمید رضا مشایخی - اصفهان
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
کوتاهکوتاهکوتاهکوتاهکوتاه
" کور کور می بیند و بینا بینا. "
اقای فرتاش خان واژه کوچک کلمه ترکی هست نه فارسی
کوتاه از ریشه کؤتو ترکی به معنای پست و پایین. این کلمه در ترکی به معنای پایین و پست می باشد.
کوتاَه
نارسا
واژه کوتاه
معادل ابجد 432
تعداد حروف 5
تلفظ [kutāh]
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: kōtāh] ‹کوته›
مختصات ( ص . )
آواشناسی kutAh
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ لغت معین
کم طول، کم اندازه،
ناقص
ریشه واژه های ( کوتاه، کوته ) :
اوستایی: کوتَکَ
پهلوی: کوتَک، کوتاه، کوک
ارمنی:کُتَک
و. . .
نکته: واژه های پارسی ( کودک ) و ( کوچک ) از همین ریشه اند.
پسگشت ( منبع ) :
رویه 413 و 414 از نبیگ ( فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان پارسی )
...
[مشاهده متن کامل]

نکته ی بالا در یادداشت های نبیگ نامبرده در زیر واژه ( کوتاه ) آمده است.

کوتاه بیا چی میشه بچه ها
کوتاه :Short
چندگاهه
نه دیر و دراز ؛ کوتاه. اندک مدت :
مخالف تو اگر شمع گیتی افروز است
چو شمع یک شبه عمرش بودنه دیر و دراز.
سوزنی.
نارسا، خلاصه، قاصر، قصیر، قصیره، مجمل، محدود، مختصر، ملخص، موجز، کوتاه قد، کوتوله
کوتاه : ریشه باستانی این کلمه کُرت می باشد در زبان انگلیسی این کلمه را شورت و در زبان پهلوی خورد تلفظ شده همچنین کلمه چُرت به معنای خواب کوتاه نیز از همین کلمه گرفته شده است کلمه خورد پهلوی به معنای کوچک و لازم به توضیح است خود کلمه کوتاه نیز درقدیم کورتاه تلفظ می شده است.
قصیر
مختصر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)