کوبش


معنی انگلیسی:
battery, beat, beating, knock, percussion, stroke, thump

لغت نامه دهخدا

کوبش. [ ب ِ ] ( اِمص ) عمل کوبیدن. کوفتن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
چنان کوبش گرز و کوپال بود
که دام و دد از بانگ بی هال بود.
اسدی ( از فرهنگ فارسی معین ).
و رجوع به کوبیدن و کوفتن شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) عمل کوبیدن کوفتن : چنان کوبش گرز و کوپال بود که دام و دد از بانگ بی هال بود .

فرهنگ عمید

۱. کوفتن.
۲. کوبیدگی.

فرهنگستان زبان و ادب

{percussion} [فیزیک] برخورد جسمی به جسم دیگر که معمولاً همراه با ضربۀ شدید است

دانشنامه آزاد فارسی

کوبِش (knocking)
پدیده ای در موتورهای بنزینی شمع دار، براثر انفجار مخلوط سوخت ـ هوا در محفظۀ احتراق، پیش از جرقه زدن شمع. امواج شوک حاصل از کوبش، صدای خشک فلز ایجاد می کنند و قدرت موتور کاهش می یابد. با کاهش نسبت تراکم، تغییر شکل هندسی محفظۀ احتراق یا افزایش عدد اکتان بنزین از این پدیده جلوگیری می کنند. افزایش عدد اکتان بنزین معمولاً با اضافه کردن افزودنی های ضدکوبش تترااتیل سرب یا متیل ترشری بوتیل اتر به بنزین بدون سرب صورت می گیرد.

پیشنهاد کاربران

اسم مصدر کوبیدن ( مانند ورزیدن: ورزش، تابیدن تابش. . )
زدن
ضربه
لت
ضربه . . . .
کوبیدن، ضربه

بپرس