کوبانیدن
لغت نامه دهخدا
- پای کوبانیدن ؛ دیگری را وادار به پای کوبیدن کردن. دیگری را به رقص واداشتن : رقصت ولدها؛ پای کوبانید زن فرزندش را. ( زمخشری از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید