کهکانی

لغت نامه دهخدا

کهکانی. [ ک ُ ] ( حامص مرکب ) کوهکنی. ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ). شغل کوهکن. کوه کنی. ( ناظم الاطباء ) :
فرهاد به کهکانی ، شیرین به کف آوردی
گر در کف او بودی هم شدت تو میتین.
سوزنی ( از فرهنگ رشیدی ).
رجوع به ماده قبل و کوهکنی شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس