کهکان

لغت نامه دهخدا

کهکان. [ ک ُ] ( نف مرکب ) به معنی کوهکن باشد. ( برهان ) ( از آنندراج ). کننده کوه. ( فرهنگ رشیدی ). کوه کن و کوه تراش. ( ناظم الاطباء ) :
ز جان به فکرت محکم برون کنند ثناش
ز کوه ، زرّ به آهن برون کند کهکان.
عنصری ( دیوان چ قریب ص 141 ).
|| ( اِ مرکب ) آلتی که بدان کوه کنند، و آن را کوه کاف نیز گویند یعنی کوه شکاف. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).

کهکان. [ ک ُ ] ( اِخ ) فرهاد عاشق شیرین. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کوهکن ( اِخ ) شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کوهکن .

فرهنگ عمید

= کوه کن

پیشنهاد کاربران

بپرس