کهولت

/kohulat/

مترادف کهولت: پیری، سالمندی، فرتوتی، کهنسالی

متضاد کهولت: شباب

برابر پارسی: پیری، سالخوردگی، فرتوتی، فرسودگی

معنی انگلیسی:
age, dotage, senescence

لغت نامه دهخدا

کهولت. [ ک ُ ل َ ] ( ع مص ) دوموشدن یعنی در ریش موی سیاه و سفید پیدا شدن. ( غیاث ).دومویه شدن ریش. ( ناظم الاطباء ). دومو ( سیاه و سفید )شدن ریش. || پیر شدن. || ( اِمص ) دومویی. ( فرهنگ فارسی معین ). کهلی. دومویی. دومویگی. میانه سالی. عاقل مردی. عاقله زنی. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و چون در حد کهولت و موسم عقل و تجربت رسند... صحیفه دل را پرفواید بینند. ( کلیله و دمنه ). || پیری. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- به کهولت رسیدن روز ؛ نزدیک به پایان رسیدن آن. به آفتاب زردی رسیدن : با اهل شرک جنگ بپیوستند و چون روز به کهولت رسید و شهباز آفتاب چنگ در پرده ٔ... غراب آویخت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 355 و چ قویمی ص 213 ).
|| سستی و کاهلی. ( ناظم الاطباء ).

کهولة. [ ک ُ ل َ ] ( ع مص ) دومو شدن یعنی در ریش موی سیاه و سفید پیدا شدن. ( آنندراج ). کهل گردیدن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به کهولت و کهل شود.

فرهنگ فارسی

پیرشدن، پیری
( مصدر ) ۱ - دو مو ( سیاه و سفید ) شدن ریش . ۲ - پیر شدن . ۳ - ( اسم ) دو مویی . ۴- پیری .

فرهنگ معین

(کُ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) پیری ، سالخوردگی .

فرهنگ عمید

۱. پیر شدن.
۲. پیری.

مترادف ها

senility (اسم)
پیری، خمود، کهولت، سالخوردگی

caducity (اسم)
کهولت، ضعف پیری، ضعف دوران کهولت، زودگذری

superannuation (اسم)
کهولت، بازنشستگی، تقاعد

پیشنهاد کاربران

واژه کهولت
معادل ابجد 461
تعداد حروف 5
تلفظ [kohulat]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی کهولة]
مختصات ( کُ لَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی kohulat
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع. فرهنگ فارسی یا فرهنگ عمید
بعضی کلمات در عربی و تورکی وجود دارند. که با تلفظ و نوشتن یکسان معنایی مختلفی دارند. مثلا قل در عربی یعنی ( بگو ) . در تورکی بازو مثل قلچماق ( بازوی پر زوری که مثل چماق است ) . قال در عربی یعنی گفت و در
...
[مشاهده متن کامل]
تورکی یعنی بمان مثل قال گذاشت رفت. قاری در عربی یعنی قرائت خواندن در تورکی یعنی قوجا ننه. قاری ننه. . کاسب در عربی کسب کننده در تورکی یعنی فقیر. . ایده در عربی فکر و اندیشه ایده لوژی ود تورکی یعنی سنجد ( مثلا آمریکا تازا ایده لری اوغور لور ) . اسیر عربی با اسارت هم خانواده است. اسیر تورکی معنای باد می وزد. مثلا. تنش از ترس می لرزد. . . . . غلام هم یکی از آنهاست . غلام در عربی باغلمان هم خانواده است. ولی در تورکی غلام با تلفظ قولام� از فعل قولوق ائله ماق است. من الله هین قولویام یعنی من بنده ی خدا هستم. یا من قوناخ لیق دا قول لوق ائله دیم. من در مجلس از همه پذیرایی کردم. . . . من قولام من بنده هستم. من در خدمتگزاری و پذیرایی کردن از مهمانها آماده ام از نظر چایی دادن و میوه دادن . . . در عربی غلام رضا. و غلام علی وجود ندارد. چون این اسم ها ترکیب تورکی و عربی است. کسی که غلامرضا است. یعنی خدمت گزار حضرت رضاست . و گوش به فرمان حضرت رضاست.

کهنسالی ، فرتوتی ، سالمندی ، بزرگسالی ،
فرتوتی.
پیری. .
پیری کهنسالی
پیری و سالخوردگی

بپرس