کهنگی

/kohnegi/

مترادف کهنگی: دیرینگی، فرسودگی، قدمت

متضاد کهنگی: نوی

معنی انگلیسی:
oldness, old state, antiquity, obsolescence, staleness, wear and tear

لغت نامه دهخدا

کهنگی. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] ( حامص ) فرسودگی و پارگی. ( ناظم الاطباء ). رَثاثَت. بِلاء. بِلی ̍. عتاقت. حالت و چگونگی کهنه. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): وَبَد؛ کهنگی جامه. ( منتهی الارب ). || پیری و سالخوردگی. || قدمت. ضد نوی و تازگی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

فرسودگی و پارگی ٠ رثاثت ٠ بلائ ٠ بلی ٠ عتاقت ٠ حالت و چگونگی کهنه ٠

مترادف ها

decrement (اسم)
کاهش، کهنگی، خمود، ضایعات، میزان کاهش، کاستن پلهای

archaism (اسم)
قدمت، کهنگی، انشاء یا گفتار یا اصطلاح قدیمی

obsolescence (اسم)
کهنگی، منسوخی، متروکیت، از رواج افتادگی

فارسی به عربی

زوال

پیشنهاد کاربران

بپرس