کهنوت

لغت نامه دهخدا

کهنوت. [ ک َ هََ ] ( معرب ، اِ ) وظیفه کاهن. این کلمه سریانی است. ( از اقرب الموارد ). کاهنی. کهانت. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کاهن و کهانت و نشوء اللغه ص 69 شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کاهنی کهانت .
وظیفه کاهن ٠ این کلمه سریانی است ٠ کاهنی ٠ کهانت ٠

فرهنگ معین

(کَ هَ ) [ معر. ] (اِ. ) کاهنی ، کهانت .

پیشنهاد کاربران

بپرس