کهنه گشتن

لغت نامه دهخدا

کهنه گشتن. [ ک ُ ن َ / ن ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) کهنه گردیدن. ازکارافتاده و فرسوده شدن. || از چشم افتادن. مورد بی اعتنایی قرار گرفتن :
بدو گفت رامشگری بر در است
که از من به سال و هنر برتر است
نباید که در پیش خسرو شود
که ما کهنه گردیم و اونو شود.
فردوسی.

پیشنهاد کاربران

بپرس