لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
پیر شدن، پیرنماکردن، کهنه شدن، سالخورده شدن
کهنه شدن، پاره پاره کردن، بی مصرف شدن
کهنه شدن، فسیل شدن، سخت ومتحجرشدن
کهنه شدن
کهنه شدن، گذراندن، فرسوده شدن، بیشتر دوام کردن
کهنه شدن، از مد افتادن، متروکه دانستن، بازنشسته دانستن یا شدن
فارسی به عربی
( کهنه شدن(شراب ) ) عمر
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید