کهنه سواری

لغت نامه دهخدا

کهنه سواری. [ ک ُ ن َ / ن ِ س َ ] ( حامص مرکب ) آزمودگی در سواری. || کهنه کاری در جنگ. || ( اصطلاح زورخانه ) مرشدی زورخانه. تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
با خلق جهان کشتی همت شودم پاک
گر مشعل دولت کندم کهنه سواری.
محسن تأثیر ( از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

۱ - آزمودگی در سواری . ۲ - کهنه کاری در جنگ . ۳ - ( زورخانه ) مرشدی زورخانه تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی : با خلق جهان کشتی همت شودم پاک گر مشعل دولت کندم کهنه سواری . ( محسن تاثیر )

پیشنهاد کاربران

بپرس