کهنه

/kohne/

مترادف کهنه: دیرینه، عتیقه، عتیق، قدیم، قدیمی، کهن، مزمن، اسقاط، پوسیده، داثر، دارس، فرسوده، متروک، مندرس، مستعمل، خرقه، خلق

متضاد کهنه: جدید، نو

معنی انگلیسی:
chronic, old, used, wornout, old-fashioned, inveterate, archaic, rag, wad, lint, worn-out, fuggy, [adj.] old, [n.] rag, wadding, [baby] diaper, ancient, antediluvian, commonplace, dated, moth-eaten, musty, obsolescent, obsolete, out-of-date, shabby, stale, threadbare, timeworn, tired, warmed-over, well-worn, worm-eaten, beat-up, oldie, oldy

لغت نامه دهخدا

( کهنة ) کهنة. [ ک َ هََ ن َ ] ( ع اِ ) ج ِ کاهن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ِ کاهن ، به معنی فالگوی. ( آنندراج ). ج ِ کاهن که به معنی غیب گوی و فالگیر باشد. ( غیاث ). مردمان غیبگوی و فالگوی وکاهن و جادوگر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کاهن شود.
کهنه. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] ( ص ) دیرینه و قدیم. ( آنندراج ). قدیم. ضد تازه و نو. ( ناظم الاطباء ). دیرین. دیرینه. عتیق. عتیقه. کهن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
ز نامه های کهن نام کهنگان برخوان
یکی جریده پیشینیان به پیش آور.
ناصرخسرو.
از حقیقت به دست کوری چند
مصحفی مانده کهنه گوری چند.
سنائی.
- کهنه قباله جایی ( شهری )بودن ؛ از گذشته آن آگاهی بسیار داشتن. همه ٔجاهای آن و مالکان پیشین آن را شناخته بودن. همه مواضع و اوضاع و احوال آن را دانسته بودن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- امثال :
نو که آمد به بازار، کهنه می شود دل آزار. ( امثال و حکم ج 4 ص 1841 ).
|| پیر. سال دیده. مقابل کودک و جوان. ( فرهنگ فارسی معین ). پیر. ( ناظم الاطباء ).
- کهنه باصفا ؛ پیری که چون جوانان شکفته و ظریف باشد. ( آنندراج ) :
جلوه گر گشت دختر رز باز
کهنه باصفای من آمد.
محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).
|| خَلَق. خلقان. مندرس. ژنده. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
یکی کهنه خوانی نهادمْش پیش
بر او نان کشکین سزاوار خویش.
فردوسی.
فرعون نگاه کرد موسی را دید با عصا و جامه کهنه. ( قصص الانبیاء ص 99 ).
کهنه گلیمی که نمازی بود
زَاطلس نو به که به بازی بود.
امیرخسرو.
|| مزمن. مزمنه : دل درد کهنه. جرب کهنه. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || فرسوده. کارکرده. ( ناظم الاطباء ).کارکرده. فرسوده : کتابی کهنه. ( فرهنگ فارسی معین ). || گاه برای تعظیم چیزی و رساندن مهارت کسی استعمال کنند: کهنه دزد. کهنه شاعر. ( فرهنگ فارسی معین ) :
اینکه تو بینی به زیر خرقه خزیده
کهنه حریفی است چشم چرخ ندیده.
؟ ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کهنه اصفهانی ؛ اصفهانی سخت گربز. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کهنه غلتاق . رجوع به همین کلمه شود. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کهنه مرد رند ؛ سخت گربز. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دهستانی است از بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع در شمال باختر بخش . کوهستانی و معتدل دارای ۹ ده و ۲۱۷۱ تن سکنه محصول غله پنبه و میوه .
جمع کاهن، دیرینه، فرسوده، نقیض نو، کنانه هم گفته شده
( صفت ) جمع کاهن فالگویان جادوگران
جمع کاهن ٠ جمع کاهن به معنی فالگوی ٠ جمع کاهن که به معنی غیب گوی و فالگیر باشد ٠ مردمان غیبگوی و فالگوی و کاهن و جادوگر ٠

فرهنگ معین

(کَ هَ نَ یا نِ ) [ ع . کهنة ] (اِ. ) ج . کاهن .
(کُ نِ ) (ص . ) قدیمی ، فرسوده .

فرهنگ عمید

۱. دیرینه.
۲. فرسوده، کنانه.
= کاهن

گویش مازنی

/ke ne/ مال چه کسی – مربوط به چه کسی

واژه نامه بختیاریکا

ت کهنه

دانشنامه عمومی

کهنه (اوز). کهنه، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان اوز در استان فارس ایران است. این روستا در ۱۶ کیلومتری اوز، مرکز شهرستان، قرار دارد.
این روستا مرکز دهستان اوز است و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال۱۳۹۵، جمعیت آن۲۱۱۹ نفر ( ۶۰۳ خانوار ) بوده است. [ ۳]
واژه کهنه در زبان پهلوی به معنی قلعه ( برج ) می باشد. وجود دوبرج ( یکه ) و برج ( دولو ) واقع در بالای بافت قدیمی روستا روی کوه وجهت نگهبانی ازروستا ساخته شده است ودلیل نام گذاری به خاطروجود این دو برج می باشد.
مردم روستای کهنه دارای دین اسلام و مذهب اهل سنت می باشند و به زبان اچمی سخن می گویند. در کهنه چندین طایفه وجود دارد و در کنار هم زندگی می کنند بزرگترین این طایفه ( طایفه قائد ) نام دارد.
گروهی از مردم کهنه مربوطی نام دارند. مهاجرت مربوطی ها به کهنه فعلی واطراف شهرستان بستک و مناطق فرامرزان بخصوص جناح و برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس به دلیل ناامنی و قحطسالی در آن زمان بوده است. منطقه مربوط از مناطق زراعی و کشاورزی اهالی کهنه اوز است که اکثریت باغ های آن خرماست.
بیشتر درآمد مردم ازرفتن وکارکردن درکشورهای حاشیه خلیج فارس تأمین می شود ازجمله کشورهای امارات، عراق، کویت، قطروعمان ازدیگرکارهایی که مردم انجام می دهند کشاورزی ( کاشت جو، گندم، ذرت وصیفی جات ) ، دامداری ونخل های خرمایی که دارند ( درمیدان تره باراوزومیوه فروشی های این شهرخرما کهنه حرف اول را می زند ) . ازدیگرمشاغل شیره پزی هایی است که درروستا وجود دارد با آمدن فصل پاییزاین کار شروع می شود دو شیره پزی درروستا وجود دارد ( رضایی، رحیمی ) سفارش ازروستاهای اطراف و حتی اوزهم وجود دارد.
ازآثارهای تاریخی وجاذبه های طبیعی می توان به موارد زیر اشاره کرد:
• کاروانسرا مربوط ( مربط ) : قدمت آن به زمان مظفرالدین شاه برمیگردد معمارآن حاج محمدهادی کرامتی ومصالح به کاررفته در آن سنگ، ساروج وگچ می باشد.
• مسجد شیخ ابی اسحاق
• حمام قدیمی
• مسجد جامع قدیم
• سد مربوط ( مربط )
• امام زاده شاه قطب الدین ( مربط )
• دو برج قدیمی یکه و دولو
پروژه آب رسانی ازمنطقه برکه گلشا در مربوط ( مربط ) ، لوله کشی آب مصرفی روستا ازمنطقه برکه گلشا به سمت منبع آب روستا در۱۹ بهمن ماه ۱۳۹۴ توسط دکتر جعفرپور نماینده مردم شهرستان های لار، خنج و گراش افتتاح شد. آب آشامیدنی روستا نیزازطریق آب انبارهای روستا تأمین می شود.
عکس کهنه (اوز)

کهنه (بخش مرکزی لارستان). کهنه یک روستا در ایران است که در بخش مرکزی شهرستان لارستان در استان فارس واقع شده است که تا مرکز شهرستان 45 کیلومتر فاصله دارد, این روستا دارای یک مدرسه ابتدایی و مهد کودک است. . . متاسفانه به دلیل کمبود نیروی آموزشی و با وجود داشتن مدرسه متوسطه این مکان در جایگاه خود به کار گرفته نشده و دانش آموزان این پایه و پایه متوسطه دوم برای تحصیل به شهر های اطراف سفر میکنند . . . این روستا همچنین دارای سه باب سوپر مارکت، یک مسجد ، یک حسینیه، پارک و خانه بهداشت ، زمین چمن+ ( نانوایی و جوشکاری در حال ساخت ) است. درآمد بخش زیادی از مردم روستا از طریق کشاورزی و دامپروری است. دارای اب و هوای گرم و خشک[ ۱] . کهنه +1000 نفر جمعیت دارد. گویش افراد این روستا عموما اچمی یا لاری است .
عکس کهنه (بخش مرکزی لارستان)

کهنه (جغتای). کَهنه ( Kahneh ) یا کاهنه، روستایی در دهستان دستوران بخش مرکزی شهرستان جغتای استان خراسان رضوی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۸ جمعیت این روستا ۹۶۶ نفر ( در ۲۷۸ خانوار ) بوده است. [ ۱]
در خصوص معنی واژهٔ کهنه دو نظر وجود دارد[ ۲]
• اگر واژهٔ کهنه از زبان تازی گرفته شده باشد به معنی مردمان غیبگوی، فالگوی، کاهن و جادوگر می باشد.
• اگر واژهٔ کهنه ریشه در زبان پهلوی یا پارسی میانه داشته باشد به معنی قلعه و برج می باشد.
مردم روستا تا سالهای اخیر در مکالمات روز مره جهت معرفی کهنه از واژهٔ قلعه استفاده می نمودند و در حال حاضر نیز به سمت بالا و ضلع جنوبی روستا پشت قلعه و به سمت پایین و ضلع شمالی روستا زیر قلعه گفته می شود.
روستای کهنه در دوران گذشته بوسیلهٔ شش برج که در جناحین روستا ( ۳ برج ضلع شمال ، ۳ برج ضلع جنوب ) جهت ایمن بودن از خطر یورشها محصور بوده است. [ ۲]
عکس کهنه (جغتای)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

rag (اسم)
کهنه، پاره، لباس مندرس، لته

wad (اسم)
توده، کهنه، نمد، لایی، توده کاه

lint (اسم)
کهنه، کرک، پرز، فتیله، ضایعات پنبه، پارچه زخم بندی، لیف کتان

pokey (اسم)
کهنه، زندان

obsolescent (صفت)
کهنه

worn-out (صفت)
کهنه، فرسوده، مانده، زهوار در رفته، مندرس، خسته و کوفته

run-down (صفت)
کهنه، مندرس

well-worn (صفت)
کهنه، پیش پا افتاده، مبتذل، مستعمل، زیاد کار کرده

tacky (صفت)
چسبناک، کهنه، نخ نما، رنگ ورو رفته

weatherworn (صفت)
کهنه

musty (صفت)
کهنه، پوسیده، ترشیده، کپک زده، بوی ناگرفته

fusty (صفت)
کهنه، بو گرفته، کفک زده، قدیمی مسلک

poky (صفت)
پست، کهنه، گرفته، دلگیر

time-worn (صفت)
قدیمی، کهنه، فرسوده

behindhand (صفت)
کهنه، عقب مانده، بی خبر از رسوم، مادون، دغل

ragged (صفت)
کهنه، خشن، زبر، نا هموار، ناصاف، پاره پاره، ژنده

frowsty (صفت)
کهنه، پوسیده، چرک، کپک زده، بوی ناگرفته

worm-eaten (صفت)
پیر، کهنه، بی ارزش، کرم خورده، فاسد شده، کهن سال، سوراخ شده

dowdy (صفت)
کهنه، بی عرضه

olden (صفت)
پیشین، قدیمی، کهنه، کهن، زمان پیش

obsolete (صفت)
متروکه، متروک، منسوخ، کهنه، غیر متداول، از کار افتاده، مهجور

antiquated (صفت)
متروک، منسوخ، قدیمی، کهنه

gray (صفت)
بی رنگ، پیر، کهنه، باستانی، خاکستری، سفید، سفید مایل به خاکستری، سفید شونده، رو به سفیدی رونده، بد بخت

old (صفت)
مسن، سالخورده، پیر، سالار، قدیمی، کهنه، باستانی، گذشته، پارینه، دیرینه، عتیق، سابق، فرسوده، سابقی، زر، کهن سال، کهنه کار، پیرانه

ancient (صفت)
دیر، پیر، قدیمی، کهنه، باستانی، کهن، پارینه، دیرینه، عتیق، اباء واجدادی

age-old (صفت)
قدیمی، کهنه، باستانی

archaic (صفت)
قدیمی، کهنه، غیر مصطلح

stale (صفت)
کهنه، مبتذل، مانده، بوی ناگرفته، بیات، پر زور وکهنه

antique (صفت)
کهنه، باستانی، عتیق

dead (صفت)
کهنه، بی روح، بی حس، مرده

bygone (صفت)
قدیمی، کهنه، گذشته، دیرین

trite (صفت)
کهنه، مبتذل

فارسی به عربی

تحفة قدیمة , حشوة , خرقة , خشن , رمادی , زائل , فاسد , قدیم , متعفن , معتق , میت , نفوذ

پیشنهاد کاربران

در زبان ترکی: اۏبراقObraq, اَسکیƏski
باستانی
کُهَن
استفاده شده، مستعمل، ژنده
پارسی میانه: kahuna, kahwan, kaxvan
پیرس "فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی"
زبان پارتی: ( kafwan ( old ) , kafwanift ( being old, old age
پیرس "Dictionary of MMP" یا همان Dictionary of Manichean" Middle Persian & Parthian"
...
[مشاهده متن کامل]

ریشه هندو ایرانی: kap, *kaf*
پیرس: "Etymological dictionary of the Iranian verb"

کهنه و کهن به دیسه "کهون" و به همین معنا در بنمایه های پهلوی یعنی زبان کهن آذربایگان هست که سینه به سینه از سوی نیاکان پهلوی زبان آن دیار به نوادگان تغییر زبان داده ی آنها رسیده است.
مندرس . . . . .
فرسوده
رث
در زبان لری بختیاری به معنی
کهنه
Kohnah

بپرس